حکایت تب اربعین
پیرمردی عصا می زند و می ترسد که نرسد...
مادری بچه ی سه ساله اش را سوار جعبه نوشابه ای کرده و با تسمه ای می کشدش، چهارصد کیلومتر را، و بچه در تکان های جعبه غرق لذت است...
پسر پدرش را روی ویلچر هل میدهد و دست خواهر کوچکش را گرفته و هیچ خاطرش رنجیده نیست...
از بلندگوی موکبی صدای نوحه میآید، زنانی که برای استراحت روی صندلیهای آنجا نشستهاند بلند بلند گریه میکنند! جلوتر مردان با صدای سینهزنی موکبی دیگر مشغول عزاداریند.
آن مرد عرب سر جاده ایستاده، به زور میخواهد تو را به خانهاش ببرد تا برکت سفرهاش شوی آن شب. و تو اگر جرأت داری دعوتش را رد کن تا به پایت بیفتد!
دختر کوچکی کاسهای آب در دستانش گرفته و با چشمانش التماس میکند که آن را بنوشی به یاد حسین...
عظمت ارباب را در اربعینش میتوان درک کرد. آنگاه که حسین(علیه السلام) همه را مهمان سفرهاش میکند. لطفش دیوانهات میکند و کرمش شرمندهات. وقتی همه خویش را کنار زدهاند و یجاهدون باموالهم و انفسهم فی سبیلالله تا شاید جرعهای از کرامت حسین را در دنیا و آخرت نوش کنند، تو هم از خویش بیخود خواهی شد.
انگار حسین(علیه السلام) تمام راه مراقب توست. حوادث دیگر حادثه نیستند بلکه نشانههایی هستند که قلبت را برای دیدار آمادهتر میکنند. تازه میفهمی لذت بهشت از چه جنس است. اگر دیدار بارگاه حسین(علیه السلام) در این دنیا چنین لذتی دارد، لذت دیدار خود حسین(علیه السلام) در آن دنیا چطور قابل وصف خواهد بود؟ تازه میفهمی زینب(سلام الله علیها) وقتی گفت «ما رایتُ الا جمیلا» چقدر حکیمانه گفت. اما سختی که او کشید کجا و سختی که ما میکشیم کجا؟ لذتی که او برد کجا و لذتی که ما میبریم کجا؟
امیدوارم هیچگاه اربعین کربلا نرفته باشی که اگر اینطور باشد دیگر گرفتار ارباب میشوی. اگر نروی پژمرده میشوی. حسرت و شاید هم حسادت تو را خواهد کشت. دیگر برایت مهم نیست که کربلا رفتن ثواب هم دارد آیا یا نه، مهم این است که در زمان وعده در مکان وعده باشی وگرنه... حتی یک بار تجربهاش هم خطرناک است! شراب ساقی تو را معتاد میکند.
راستی به مقصد که رسیدی دعاهایت یادت نرود! آخر آنجا همه چیز خوب است، حاجتی نمیماند در دلت...
زیارت حسین(علیه السلام) مثل باقی عبادات طلبکارت نمیکند. نمیگویی این کار را انجام دهم تا خدا آن را به من بدهد. آخر تمام لذتش را نقدا دریافت میکنی. اما آنجایی شرمنده میشوی که کلام امام صادق(علیه السلام) برایت از آن طرف میگوید: «احدی نیست در قیامت مگر اینکه آرزو میکند که ای کاش ما هم به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بودیم، برای اینکه در روز قیامت میبیند که زوار امام حسین علیهالسلام چقدر نزد خداوند مقام دارند»1
از سفر که بازمیگردی خدا را شکر میکنی به خاطر قسمت امسالت ولی از همان اول نگران سال بعدت هستی که نکند که نشود... کابوسش رهایت نمیکند. کابوس شب چهلم...
__________________
1. کامل الزیارات، ص 135. نگاشته شده بر ضریح جدید