«بسیجیها و مسجدیها همیشه با هم دعوا دارند. مثلا در مسجد ما...» این جملهای است که شاید همه ما آن را شنیدهایم. اما اگر تا آخر حرفِ طرف را گوش دهیم، میبینیم که ای بسا بحث یک جوان با خادم در مورد روشن و خاموش کردن چراغهای مسجد را به حساب دعوای بسیج و مسجد گذاشته است. چه اشتباه وحشتناکی! چرا یک مساله کوچک را این قدر بزرگ میکنند؟!
ممکن است که در بعضی جاها پیر و جوان نتوانند همدیگر را تحمل کنند و چالشی با هم داشته باشند ولی آیا این به معنی دعوای بسیج با مسجد است؟ چه بسیار مساجدی که امام جماعت آنها فرمانده بسیج است و رابطه آنها با هم مثل رابطه امام و امت- البته در اندازه کوچک مسجدی- شده است. چرا بعضیها اینها را نمیبینند؟