«بسیجیها و مسجدیها همیشه با هم دعوا دارند. مثلا در مسجد ما...» این جملهای است که شاید همه ما آن را شنیدهایم. اما اگر تا آخر حرفِ طرف را گوش دهیم، میبینیم که ای بسا بحث یک جوان با خادم در مورد روشن و خاموش کردن چراغهای مسجد را به حساب دعوای بسیج و مسجد گذاشته است. چه اشتباه وحشتناکی! چرا یک مساله کوچک را این قدر بزرگ میکنند؟!
ممکن است که در بعضی جاها پیر و جوان نتوانند همدیگر را تحمل کنند و چالشی با هم داشته باشند ولی آیا این به معنی دعوای بسیج با مسجد است؟ چه بسیار مساجدی که امام جماعت آنها فرمانده بسیج است و رابطه آنها با هم مثل رابطه امام و امت- البته در اندازه کوچک مسجدی- شده است. چرا بعضیها اینها را نمیبینند؟
حالا این گروه بدبین که دیگر چهره زیبای بسیجی را زشت میبینند، میگویند اصلا جای بسیج در مسجد نیست! چقدر عجیب! یکی نیست از آنها بپرسد که مگر مسجد سنگر نیست و مگر بسیجی سنگردار نیست؟ چرا جنگ را فقط در خطوط نظامی میبینند و سنگر و سنگردار را در آن جا محبوس میکنند؟ نه؛ اتفاقا مسجد سنگر است و بسیجی به عنوان مهمترین سنگردار باید در مسجد آشیانه داشته باشد...
البته شاید مساله ریشهایتر از این حرفهاست... انگار در سالهای اخیر، به جای نشان دادن گُلِ روی بسیج، خارهای آن را به همه نشان میدهند! بله؛ قطعا هر گلی خاری دارد. حتی پیامبر ما هم که «رحمةللعالمین» بود، چهره «اشداء علیالکفار» داشت. اما این نامردی است که پیامبر مهربان را فقط با جنگها و سختگیریهایش نشان دهند- که متاسفانه همین کار را هم میکنند- و اکنون میخواهند با بسیج هم چنین کنند.
بسیجیها هم باید سعی کنند که گلبرگهای ظریف و زیبای خود را به نمایش بگذارند تا کسی نتواند سوءاستفاده کند. برای این کار، وظیفه بسیجی این است که همه نشانههای «مومن» را داشته باشد؛ طوری که هر کس خواست بفهمد مومن چه کسی است، به بسیجی نگاه کند. پس همه بسیجیها باید خطبه همام امیرالمومنین را- که متقین را توصیف میفرماید- خوب خوانده باشند و سعی کنند در خود پیاده کنند. آن وقت دیگر مسجدی و غیرمسجدی به این حرف رهبر فرزانه انقلاب اعتراف خواهند کرد که «بسیجی یعنی علی (علیهالسلام) که همه وجودش وقف اسلام است.»
یعنی آرمان بسیجی این است که مانند مولایش همه چیزش را وقف اسلام کند و در سنگر مسجد، علیه دشمنان اسلام بجنگد.