سینما با همه رنگ و لعاب و صدا و نور و موسیقیاش آن قدرها که خیال میکردند، دوستداشتنی نیست. شاهدش هم این که حاضر نیستیم از کارمان بزنیم و به سینما برویم و این یعنی سینما به درد زمان بیکاری میخورد! تازه در سینما برای این که بتوانند همه توجهمان را جلب کنند، باید چراغها خاموش شوند تا فیلم بتواند ما را در اختیار خودش بگیرد. به خاطر همین هم باید گفت که این تاریکی دوستداشتنی نیست.
اما یک تاریکی دیگری هم هست که هم دوستداشتنی است و هم جلوهگریهای بیمزه سینما را ندارد. اصلا در این تاریکی رنگ و نور و صدا و موسیقی را کنار میگذارند و حتی در و دیوارها و لباسها را هم سیاهپوش میکنند تا هیچ چیز نتواند توجهها را جلب کند. باید قبول کنیم که این، یک اتفاق ساده نیست، چیز عجیبی است، چیزی از جنس معجزه...